ثانیه ها میگذرنددقایق هم.
چیزی تغییر نمیکند و نخواهد کرد و حیات تنها چیزیست که همه چیز است و نمیگذرد!، تنها کم میشود و میسوزد!
و ما فقط نشسته ایم و روزمرگی را نه! ، خیال فردایمان را ، زندگی میکنیم، مثلا زندگی میکنیم!
زندگی کردن ، در فردا بودن و فکر پستی ها بودن و انتقام نیست!
زندگی کردن همانیست که همه مان این روز ها ‌ازآن غافل شده و ایم و به خیال که زندگی میکنیم!
اگر روزی برای خودت بودن را ، برای خود زندگی کردن را ، تجربه کردی و نگران حرف مردم و طرز فکراشان راجع‌به خودت نبودی ، یعنی زندگی میکنی و بس!
زندگی نمیکنیم و حرف از تلخیش میزنیم!
کسی هم نیست یادمان دهد و در همان ثانیه ها یادآوریمان کند و بگوید که:
آخر فدایت شوم ، امروز را پشت فردایت سپری کردن ، زندگی کردن است که من نمیدانم؟
همه کار میکنیم برای دیده شدندر این راه ، چه ادعاها که نمیکنیم! و با ارزش هایمان را از کف میدهیمفقط در ازا‌ءی دیده شدنی بی ارزشپشت دنبال کننده ها و فالوورهایی که تنها نقششان، سرک کشیدن به زندگیمان است و بس!
و بعد خواسته ی دیده شدنمان را انکار میکنیم! اگر گفتن این خواسته انقدر وقیح است و پنهان میکنیم ، چرا این کار را انجام میدهیم؟!
باورکنیم که همه غذا میخورند، حال یا تکه ای نان و یا گوشت و برگرهای آنچنانیباور کنیم که همه سفر میروندحالا یا شمال خودمان یا سفر به دور اروپا!مگر فرقی هم دارد؟ مهم خوش‌گذرانی و دور هم بودن و شادیست، که در اکثر مواقع در شمال یافت میشود و در هزاران دور از اروپا ، نه!
آدم های واقعی زندگی را فراموش میکنیم ، وقت را صرف فالوور های ، دوست نما میکنیم!
زندگی را گوشه ی دنجی رها کرده و در مجازی به دنبال واقعیت ها میگردیم!
چقدر سخیف!
بخشش که دیگر حرفش راهم نباید زد! این روزها بخشش و بخشیدن در قاموسمان نیست!
کینه میکنیم و انتقام میزاییم!
هم را میبوسیم و طناب دار را برگردن هم می آویزیم
دست میدهیم و خفه میکنیم
حرف میزنیم و تیر پرتاب میکنیم
از کِی انقدر دنیا سخت شد؟
کی انقدر روزهایمان تاریک و سیاه شد؟
زندگیمان را خاک گرفته و
گوشه های دنج قدیم ، ماتم زده مان میکند!
و زانوی غم ، ثانیه ای پاهایمان را رها نمیکند!
این دستان و بازوان ، تنها کس و چیزی اند که برایمان مانده ، و در غم و عزلت ، به آغوشمان میکشند!
وای از این روزها و دنیایی که ساختیم و جز خود چیزی برای خود نگذاشتیم!
وای از حالمان ، وای به حالمانواای .

نیکتا ناصر
Nikna


داسنها و متنهای نویسنده ی ۱۲ ساله نیکتا ناصر ، ,زندگی ,میکنیم ,هم ,ها ,وای ,که همه ,زندگی کردن ,و در ,را ، ,بودن ومنبع

شعر از انتظار

متن درد

انشا درمورد بار کج به منزل نمی رسد

متن تبریک روز مادر

متن از رنج و درد

انشای آسمان شب صفحه ی ۵۲ نگارش هفتم

بازنویسی حکایت صفحه ی ۳۶ نگارش هفتم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی بخوای هست خرید انواع تاب ریلکسی خرید اینترنتی سون چت | کافه گپ چت 2910061094 آویشو روئین تن استخدام کارمند کافی نت وخدمات کامپیوتری عمیدی تصویرسازی و جلوه های ویژه ی رایانه ای